نلسون ماوس (کیانو ریوز) در قسمت تبلیغات کار میکند و تمام عمر خود را صرف موفقیت در این حرفه کرده است. وی به طور اتفاقی در امتحان تمدید گواهینامه خود با زنی بنام سارا دیور (شارلیز ترون) برخورد میکند که با تمام زنهایی که نلسون تاکنون دیدهاست، تفاوت دارد. در این امتحان، نلسون باعث میشود تا سارا نتواند مدرک خود را بگیرد و تلاش میکند تا خسارتی که به سارا زده است را از طریق پرداخت وجه نقد جبران کند. اما سارا از نلسون میخواهد تا ۱ ماه (ماه نوامبر) در کنار هم زندگی کنند تا وی بتواند زندگی نلسون را متحول کند اما نلسون قبول نمیکند و... بعداز چند روز نلسون قبول می کند و عشقی میان ان دو شعله ور میشود.با گذشت 1ماه نلسون به سارا پیشنهاد ازدواج میدهد اما او قبول نمیکند و.....
نلسون میفهمد که سارا به بیماری سختی مبتلاست. با فرارسیدن سال نو نلسون برمیگردد و میگویید هیچ برایش مهم نیست که او به بیماری مبتلاست و میخواهد فقط در کنارش یعنی سارا زندگی کند. در اخر سارا چشمان نلسون را میبندد و در همین لحظه از پیشش میرود و......
دوباره شروع کردم به فیلم دیدن...
کوهستان سرد (Cold mountain) روایتگر زندگی اینمان (جود لاو) و آدا (نیکول کیدمن) است که علیرغم میل باطنیشان (همانند بیشتر مردم)، سرنوشت زندگیشان با جنگ و خونریزی عجین شده و دوران سخت و رقّتباری از ترس، خشم، اضطراب، ناامیدی و از همه مهمتر، انتظاری نومیدانه (که از تمهای اصلی فیلم است) را برایشان رقم میزند.
اینمان، سرباز جوانی که به رغم جراحت شدیدی که در جنگ برداشته، سفر اُدیسهواری را در تلاش برای رسیدن به خانهاش در کوهستان سرد (شمال کالیفرنیا) آغاز میکند؛ سفری طولانی، مشقتبار و خستهکننده که به امید رسیدن و دیدار دوباره نامزدش «آدا» تحمّلپذیر شده است. در نبود اینمان، آدا که دختری حسّاس و بیتجربه است، با دختری جسور و خودساخته به نام روبی (رنه زلوگر) آشنا می شود؛ کسی که راه و رسم زندگی در طبیعت وحشی کوهستان و محیط ناامن دوران جنگ و شیوه اداره مزرعه پدرش را به آدا میآموزد و رنج سالهای تنهایی و انتظار و جنگ را با او تقسیم میکند. سرانجام، اینمان به خانه میرسد؛ امّا خوشبختی آنان زمان زیادی دوام نمیآورد؛ چرا که سرنوشت، بازی دیگری برایشان رقم زده است.
کوهستان سرد، فیلم ستارههاست: جود لاو، نیکول کیدمن، رنه زلوگر و ... به نویسندگی و کارگردانی، آنتونی مینگلا (کارگردان فیلمهایی چون: «بیمار انگلیسی» و «آقای ریپلی با استعداد»)؛ نکته جالب و نوآورانه فیلم، عبور از رنجها و زشتیهای جنگ و پناه بردن به طبیعت بکر و زیبای کوهستان است؛ تنها پدیدهای که بر خلاف جنگ و حتّی عشق، همیشه ماندگار و پابرجاست.
صحنه فوق العاده زیبای پایان فیلم، از تأثیرگذارترین سکانسهای فیلم بود؛ زمانی که آدا پس از مرگ اینمان، در مزرعه سرسبز و زیبای پدر، به همراه فرزندش حضور دارند. در این سکانس است که زیبایی زندگی و آرامش طبیعت بکر کوهستان، به معنای واقعیاش در چهره آدا، موج می زند؛ زنی که اکنون حتّی از چهرهاش نیز میتوان متوجّه تغییرات اساسی شخصیت او، از زنی وابسته و حسّاس، به انسانی خودساخته، رنج کشیده که تمامی خاطرات تلخ گذشته را پشت سر گذاشته و راه زندگی و امید را از طبیعت فراگرفته و سرشار از اشتیاق به اینده، چشم دوخته است
آدا: چیزهایی که از دست دادیم، دیگه هیچ وقت به ما بازگردانده نمیشوند. تنها کاری که از دست ما بر میاید، این است که از گذشته، درس بگیریم و با آرامش، به آنها بنگریم.
دیشب پس از مدتها برای دومین بار این فیلمو دیدم و از اونجایی که عاشق جود لاو هستم کلی گریه کردم...عجب داستانی...محشره...
یک روز اقتباسی است از کتاب پرفروشی به همین نام به قلم آقای دیوید نیکولس. کسانی که کتاب « یک روز » را خوانده اند معتقدند که این کتاب از بس که عشق را زیبا توصیف کرده، خواننده اش را به گریه می اندازد...
اِما مورلی ( آن هاتاوی ) و دکستر میهیو ( جیم استارگس ) دو دانشجویی هستند که تمام مدت شب فارغ التحصیلی شان را در کنار یکدیگر سپری می کنند. این شب به قدری برای آنها لذت بخش و خاطره انگیز می شود که آنها تصمیم می گیرند با یکدیگر عهد ببندند تا هر سال در روز 15 جولای یکدیگر را ملاقات کنند تا به این ترتیب هم یاد قدیم را زنده کرده باشند هم اینکه یکدیگر را در جریان کار و زندگی و پیشرفتهایشان قرار بدهند.اِما که از طبقه پائین جامعه است ،بعد از فارغ التحصیلی از دانشگاه شغلهای مختلفی را انتخاب می کند اما در نهایت به دلیل آنکه بسیار به نویسندگی علاقه دارد تصمیم می گیرد زندگی اش را در این مسیر پیش بگیرد و در این راه هم تقریبا موفق می شود. دکستر هم به دلیل وضعیت خوب مالی و اجتماعی که خانواده اش دارد خیلی زود تبدیل به یک چهره مشهور تلویزیونی می شود و محبوب دل هزاران دختر. سالها از زمان فارغ التحصیلی می گذرد و حالا اِما یک نویسنده کتاب کودکان است اما دکستر رفته رفته به دلیل موقعیت شغلی ایی که دارد ، به سمت الکل و مواد مخدر کشیده می شود به عبارت ساده تر اخلاق را می بازد. حالا نوبت دوست قدیمی دکستر یعنی اِما هست که او را از این منجلاب خارج کرده و معنی واقعی زندگی را به او بفهماند!
عشق سالهای وبا، داستان عشق مردی به نام فلورنتینو آریساست که 50 سال صبر میکند تا به عشق خود - فرمینا دسا - برسد. داستان در دهههای اول قرن بیستم میگذرد. این رمان که اثر گابریل گارسیا مارکز و در سال 1985 منتشر شده است، در حال حاضر جزو 100 اثر پرفروش قرن محسوب میشود و به فارسی نیز ترجمه شده است.
خاویر باردم در نقش فلورنتینو آریزا ظاهر میشود؛ جوانی که دل در گروی عشق دختری به نام فرمینا دارد. ولی با مخالفت پدر دختر روبرو شده وبه اجبار پدر از آن محل مهاجرت میکنند. این دو پیمان وفاداری میبندند. در عین حال، پزشک جوانی هم دلبستهی دختر شده و درنهایت با او ازدواج میکند. فلورنتینو در طول پنجاه سال، سعی میکند به پیمان خود وفادار باشد. اما نمیتواند و با بیش از ۶۲۰ زن رابطه برقرار میکند (جالب است که نام و مشخصات آن زنها را در دفترچهای ثبت می نماید). حتی با وجود کهولت سن، به دختری از اقوامشان هم که به او سپرده شده، رحم ندارد.
در نهایت با مرگ پزشک، شرایط وصال این دو بعد از نیم قرن مهیا شده و …