وقتی هوا ابری ، وقتی هوا صافه
وقتی چشام داره رویاتو می بافه
یاد تو می افتم ، یاد تو چشمات
برگا که می ریزه
بارون که می باره
وقتی یکی می گه خیلی دوسم داره ،
یادتو می افتم، یاد تو حرفات
وقتی زمستونه،وقتی هوا سرده،
وقتی یکی می گه می ره که برگرده
یاد تو می افتم یاد تو و حرفات
لینک دانلود اجرای زنده آهنگ ؛یاد تو می افتم ؛با صدای علی عبدالمالکی:
http://s4.picofile.com/file/7761575478/yade_to_mioftam.wma.html
روزی مردی ایتالیایی در خواب می بیند که خداوند به او می گوید:" آیا دوست داری صحنه هایی از زندگی ات را پیش رویت نشان دهم؟"
مرد از خود اشتیاق نشان می دهد.آنگاه در جلوی چشم های او افقی مانند ساحل دریا ظاهر می شود و او آینده خود را می بیند که در لحظه های سخت دو رد پا بر روی شن های ساحل است.
مرد از خدا می پرسد :"این رد پای چه کسانی است؟"
خداوند می گوید:"یکی از آن تو و دیگری از آن من که همراه تو هستم در سختی ها."
مرد مسرور می شود.در صحنه ای دیگر او مصیبت بزرگتری را پیش روی خود می بیند و بر روی ماسه ها تنها یک رد پا را مشاهده می کند.با گله به خداوند می گوید:"پس چرا مرا تنها گذاشتی؟این رد پای من است که تنها در مشکلات رهایم !"
خداوند می گوید:"این رد پای تو نیست،رد پای من است."
مرد پرسید:"پس من کجا هستم؟"
خداوند می گوید:"تو در آغوش منی وقتی سختی ها از همه طرف بر تو فشار می آورند."
دوست دارم خدا...
رمان چشمهایش داستان یک زن است.زنی که خود در گفتگویی طولانی به محاکمه خود بر می خیزد و طوفان زندگیش که خود و بسیاری را برباد داده به تصویر می کشد.زنی که فرشته و شیطان را یکجا با هم در وجودش دارد ولی قادر به کنترل خود نیست.او چون برگی در تندباد زندگی به هر سوی می رود و خطی بر دلی می اندازد.اما همین دوگانگی و نوسان روحی درد و عیب بزرگ اوست.او عشق را به ابزاری برای انتقام از دنیا به خاطر این ناتوانی می کند و دلهای زیادی را درهم می شکند.او از خود می گریزد و به توهم پناه می برد تا دردش را پنهان سازد.
او همه را متهم می کند اما خود متهم ردیف اول است.