روزی مردی ایتالیایی در خواب می بیند که خداوند به او می گوید:" آیا دوست داری صحنه هایی از زندگی ات را پیش رویت نشان دهم؟"
مرد از خود اشتیاق نشان می دهد.آنگاه در جلوی چشم های او افقی مانند ساحل دریا ظاهر می شود و او آینده خود را می بیند که در لحظه های سخت دو رد پا بر روی شن های ساحل است.
مرد از خدا می پرسد :"این رد پای چه کسانی است؟"
خداوند می گوید:"یکی از آن تو و دیگری از آن من که همراه تو هستم در سختی ها."
مرد مسرور می شود.در صحنه ای دیگر او مصیبت بزرگتری را پیش روی خود می بیند و بر روی ماسه ها تنها یک رد پا را مشاهده می کند.با گله به خداوند می گوید:"پس چرا مرا تنها گذاشتی؟این رد پای من است که تنها در مشکلات رهایم !"
خداوند می گوید:"این رد پای تو نیست،رد پای من است."
مرد پرسید:"پس من کجا هستم؟"
خداوند می گوید:"تو در آغوش منی وقتی سختی ها از همه طرف بر تو فشار می آورند."
دوست دارم خدا...
با اینکه می دونم هنوز تو آغوش خدا هستم اما دلم حسلبی هواشو کرده.هوای یه خلوت با خدا!
قربون خدا برم که هوامونو داره
salam....
ziba va delnashin....[گل]
سلام
ممنون که سر زدین
سلام....
ممنون از حضورتون آره به جز دو سه تا ژست که مربوط به اوایل هست بقیه از خودم هست
سلام
خوش به حالتون با این استعداد...از آشنایی با شما خوشحال شدم...
من خیسِ خستگی ام
بیا شانه هایت را
بالش خیلِ خستگی هایم کن
شاید شبی
زخمهایم را زمین بگذارم .
وبلاگ زیبایی داری
موفق باشی
ممنون عزیزم که سرزدی